اذانی دلنشین با صدایی حزین
سه شنبه شانزدهم دی 1393 خورشیدی، ساعت 11:35 دقیقه. خیابان شیخ بهایی- مسیر شرق به غرب را در حال پایین رفتن هستم. تازه از بیمارستان بقیه الله خارج شده ام، . به خاطر گرفتن مدارک پزشکی یکی از بستگان. دلم گرفته. دیدن بیماران بیمارستان با آن وضعیت وخیمشان، حالم را بد کرده است. از ته دل، آهی می کشم و خدا را برای شفای همه ی بیماران می خوانم. سرم را پایین انداخته ام و جلو می روم. پیاده رو، متشکل از موزاییک های چند ضلعی ست. به یاد دوران کودکی و برای منحرف کردن ذهنم از افکار منفی، سعی می کنم موزاییک ها را یکی در میان طی کنم و مراقب باشم که پایم روی خط نرود!!!!. بی توجه به اطرافم که شاید اگر کسی مرا در این وضعیت ببیند بخندد و بگوید: آدم به این بزرگی، راه رفتنش را بلد نیست یا مثل بچه ها، بازی اش گرفته و موزاییک را زیگزاگی طی می کند. در افکار خودم غوطه ورم که صدایی زیبا به گوشم می رسد.
به خاطر نوای حزن آلود و زیبایش، ناخودآگاه در جا می ایستم. چقدر زیبا می خواند؟! متوجه من نشده. همچنان در حال زمزمه است و البته تمیز کردن صحن جلوی مسجد. می خواهم راهم را بکشم و بروم؛ اما حسی به من نهیب می زند که برگردم و اگر اجازه داد با او صحبت کنم. همچنان دو دل هستم. در حال این پا و آن پا کردن که: آیا اگر بروم، خلوتش را به هم نمی زنم؟! آیا ناراحت نمی شود؟! آیا حاضر به مصاحبه می گردد؟! از وقتی خبرنگاری را به معنای واقعی کلمه، قبول کردم، دیگر همه چیز را به چشم یک سوژه ی زیبا نگاه می کنم که با کمی پردازش میشود موضوع خوبی از آن برای نوشتن خبر تهیه کرد. کمی این پا و آن پا می کنم، اما دیگر طاقت نمی آورم. دل به دریا میزنم و نزدیکش میشوم.
خودم را معرفی می کنم. کارتم را نشانش می دهم و اجازه می گیرم برای مصاحبه. امتناع می کند. خُب.... نشد. همیشه که همه ی سوژه ها برای خبر، پاسخ مثبت نمی دهند. عذرخواهی می کنم. کارتم را در کیف می گذارم و کیفم را به دست می گیرم. خداحافظی می کنم و راه می افتم. شروع می کند به زمزمه ی دوباره. صدایش را از پشت سرم می شنوم. سرم را بالا می گیرم. به گنبد مسجد نگاهی می اندازم. ساعت را می بینم و قدمهایم را محکم تر برمیدارم و می روم. هنوز چند قدمی دور نشده ام که با صدای رسایش صدایم میزند. دخترم صبرکن.
بر می گردم.
+ بله. با من بودید؟!
- آره این مصاحبه رو برای کجا می خوای؟!
+ برای جای خاصی نمی خوام. می خوام بنویسم و بذارم....
(به میانه ی حرفم می دود و می گوید)
- چیزی به اذون نمونده. منم باید اذان بگم. اگه قول میدی زود تمومش می کنی. باشه مصاحبه می کنم.
خوشحال از اجازه و رضایتش، تعهد میکنم سریع سؤالهایم را بپرسم تا او هم به اذان و نمازش برسد.
کیفم را به یکی از ستونهای بیرونی مسجد، تکیه می دهم و وسایلم را بر میدارم. می گوید: من باید کارمو انجام بدم. یه جا وانمی ستما. اینطوری میتونی مصاحبه کنی؟!
قبول می کنم و مصاحببه ام را آغاز می کنم.
سبزوارنگار/همراه با استقبال کم نظیر مخاطبین و همراهی آنان مجله اینترنتی “سبزوارنگار” برای ارج نهادن به حجم فراوان نظرات و پیشنهادات کاربران عزیز بر آن شد تا سطح فعالیت های خود را ارتقادهد.
چرا لنزور؟
پس از اختراع دوربین عکاسی و سیر پیشرفت آن تاکنون، هنر عکاسی مورد توجه بسیاری از افراد قرار گرفته و علاقه مندان زیادی در سراسر دنیا دارد. علاوه بر این، با وجود تلفن های همراه پیشرفته که دارای دوربین هایی با لنز قوی هستند، عکسبرداری در بین مردم عادی نیز رواج بسیاری پیدا کرده است. حال اگر راهی سریع برای اشتراک گذاری عکس های گرفته شده در میان دوستان وجود داشته باشد، میتوان از دید یک سرگرمی خاطره انگیز به این موضوع نگاه کرد. .
با پیشرفت تکنولوژی دوربینهای دیجیتال و حضور موبایلهای هوشمند با لنز دوربین قوی، همه به عکاسی از لحظات مختلف زندگیشان روی آورده اند. از فیگورهای دستهجمعی در کوه تا کفشدوزک بخت برگشته درون سبزیخوردن شکار دوربینهای موبایل کاربران میشوند و صد البته که باید این شاهکارهایمان را جایی به نمایش بگذاریم! برای آنها که احساس میکنند فیس بوک و اینستاگرام و پینترست و کلوب برایشان کافی نیست، نسخهای ایرانی شده از اپلیکیشن پینترست را معرفی میکنیم تا دیگر هیچکداممان احساس کمبود نکنیم.
لذا از این پس شما گرامیان برای اشتراک عکس می توانید به صفحه مجله ی اینترنتی”سبزوارنگار”در لنزور مراجعه نمایید.
و اما آپارت…
سرویس رایگان اشتراک ویدئو در ایران است که در مقایسه با رقیببانی همچون یوتیوب جایگاه خود را در میان کاربران ایرانی پیدا کرده و مورد استقبال آنها قرار گرفته است.
همچنین برای مشاهده ویدئو های مجله ی اینترنتی” سبزوارنگار”می توانید به آپارات مراجعه نمایید.
سلام مجدد
شماره امروز دنیای اقتصاد به طور کامل به مباحث مطرح شده در همایش اخیر اقتصاد و توسعه پایدار پرداخته بود. در این بین صحبتهای سیف واقعا قابل تامل بود.
و نکته مهمتر کاهش 13 درصدی بدهی دولت به نظام بانکی بود.
به نظر بنده از بین همه این موارد باید دو مورد خیلی جدی گرفته بشه: یکی سهم 15 درصدی موسسات غیرمجاز در کل نقدینگی کشوره که قبلا به سهم حدودا 30 درصدی نهادهای مشابه اونها در اقتصاد اشاره کرده بودیم. یعنی بیش 105 هزار میلیارد تومن پول کشور بدون نظارت داره استفاده میشه و سالانه سود روی سودش میاد. یه بررسی کوچیک داشته باشیم، 3% نقدینگی کشور در شرکتی مثل پدیده انباشته شده، 15% در موسسات غیرمجاز و همینطور سرانگشی حساب کنید چند درصد دیگه اون در زیر زمین قرار گرفته و هیچ نظارتی روی اون نیست. اینجاست که لزوم انضباط پولی پررنگ میشه و نیاز نیست معجزه ای رخ بده، همینکه این نقدینگی شفاف بشه و مالیات و .. ازش گرفته بشه بسیاری از مشکلات کسری نظام بانکی و دولت رفع خواهد شد.
مورد دوم، سررسید 200 هزار میلیاردی اوراق مشارکته که قطعا پرداخت یکجای اون از توان نظام بانکی خارج ه و مسلما بانکها با ایجاد مشوقهایی این اوراق رو تمدید میکنن. شاید با بالا بردن نرخ بهره و یا سایر ابزارها.
با توجه به صحبتهای سیف کاملا مشخصه که نظام بانکی در تامین مالی کشور ناتوان شده و تنها راه باقیمانده متوسط شدن به بازار سرمایه س اما هنوز موانع زیادی در برابر این عمل وجود داره.
خاندان «بنو زهره» همواره در افتخارهاى بزرگ قریش و حوادث پر شکوه مکّه شریک بوده و برگ هاى زرینى از تاریخ مکّه به نام افتخار آفرین آن ها مزیّن شده است. عبد مناف، نیاى سوم پیامبر اسلام، مغیره نام داشت و «قمر البطحاء، ماه مکّه» (1) خوانده مىشد. او در قلب مردم موقعیتى ویژه داشت. شعار او پرهیزگارى، دعوت به تقوا، خوش رفتارى با مردم و صله رحم بود. میهمان دارى از حجّاج بیت الله الحرام با فرزندان عبد مناف بود. این منصب با شکوه تا زمان پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله به قوّت خود باقى بود. آمنه علیهاالسلام دختر وهب بن عبد مناف نه تنها زیبایى چهره بلکه ویژگی هایى چون پرهیزکارى، مردم دارى و ... را نیز از نیای خود به ارث برده بود. «بره» مادر حضرت آمنه، نیز از خاندان شریف و بزرگوار «بنىکلاب» بود. در نسب با وهب بن عبد مناف اشتراک دارد. مادر بره، ام حبیبه نیز از همین نسب است. از زیبا ترین جلوه «ارحام مطهّره» به شمار مىآید.
این بانوى بزرگوار در میان عرب با صفت «محتشمه» شناخته شده بود. در کتب لغت این واژه را این گونه تعریف کردهاند: احتشام از حشمت گرفته شده است و به معناى گرفته بودن و حیا داشتن است.(2)
جریان خواستگارى «فاطمه»، همسر عبدالمطلب، از آمنه علیهاالسلام و آن چه در این مجلس به وقوع پیوست، حیا و ادب این دختر برگزیده عرب را نشان مىدهد:
زمانى که همسر عبدالمطلب به منزل وهب بن عبد مناف آمد، آمنه علیهاالسلام در مقابل او ایستاد. خوش آمد گفت و مقدمش را گرامى داشت. وقتى فاطمه نیکی هاى او را دید، به مادرش گفت: « ... من پیشتر آمنه را دیده بودم، فکر نمىکردم چنین با حسن و کمال باشد ».(3)
1،اولین شرط اینست که حداقل یک سال(12 ماه)از تاریخ ساخت و راه اندازی آن گذشته باشد،درصورتی که تاریخ فعالیت وبلاگتان کمتر یکسال باشد از پذیرش آن معذوریم
2، شرط دوم داشتن حداقل 100 پست مفید و مرتبط باموضوع فعالیت وبلاگ میباشد. که درصورتی که وبلاگ شما شرط اول یعنی یکسال فعالیت زا داشت اما کمتر از 100 پست داشت ابتدا باید نسبت به افزایش پستهای خوداقدام کنید ،سپس شرایط دیگر را بررسی کنید.
3،شرط سوم داشتن قالب مناسب،کم حجم و بهینه شده میباشد که تاثیر زیادی بر قیمت وبلاگ شما خواهد داشت،یعنی اگر قالب شما مناسب نباشد و از سئوی بالایی برخوردار نباشد شانس کمتری برای فروش وبلاگ خود خواهید داشت،اما اگر در زمینه ی بهینه سازی وسئو
تخصصی ندارید اصلا نگران نباشید چرا که جام سئو با کمترین هزینه (50 هزارتومان) برایتان هم قالب و هم مطالب وبلاگتان را سئو میکنیم که نصف مبلغ را قبل و نصف دیگر را بعد از فروش پرداخت خواهید کرد.
4،شرط چهارم،شرط چهارم داشتن حداقل رنک 1 گوگل،ک اگر وبلاگ شما رتبه ی گوگل 0 داشت باید برای رتبه ی گوگل وبلاگ خود از طریق جام سئو اقدام کنید.
5،شرط پنجم،اختصاص یک دامنه ی ir به وبلاگتان که توسط جام سئو برایتان ثبت خواهد شدو مبلغ آن به قیمت نهایی وبلاگ افزوده خواهد شد. توجه داشته باشید وبلاگهای شما با داشتن شرایط ذکر شده در لیست فروش قرار گرفته و به فروش خواهد رسید و قیمت وبلاگ های شما کمتر از صدهزار تومان نخواهد بود و هرچقد رنک گوگل و الکسای بالاتری داشت قیمت آن نیز به مراتب افزایش پیدا خواهد کرد،